کوکوی کبوتران حرم
فاطمه: عشق نجاتت داده دختر. اسم سربازه چی بود؟
هما: هیچوقت نفهمیدم اسم واقعیشو. اتیکت که نداشت، یعنی هیچ سربازی اتیکت نداشت. مطمئنم که اسم واقعیش نبود. مهم نبود اسمش. من عاشق اون وقتایی بودم که اون خاکی و گل آلود از خط میامد. کنار مخابرات اهواز، ساعت نه صبح، هر 4 شنبه، من وایساده بودم. میرسید با رفیقهاش خداحافظی میکرد؛ ...
این قصه را ایرانیان نبشتهاند
غریبک: به دنبال راه گریز این کار را من میکنم.
دریابند: (او را پس میزند) من بر اسب نشستن بهتر میدانم... از میان قورچیان پراکنده دو ترکه به تاخت بهتر میگذرم... سرپوشیدهای که در خانه دارم حامله است. (زین اسب را بر میدارد و روی کول خود میگذارد، عالمگیر زین از دوش او برداشته به سوی خردک پرتاب میکند و مرد ...
نمایشنامه 77/6/31
77/6/31 در ادامه نمایشنامههای دیگر علیرضا نادری همچون: عطا سردار مقلوب، پچپچههای پشت خط نبرد، دو حکایت و چهار حکایت از چندین حکایت رحمان، بازگشت به خانه پدری و سه پاس از حیات طیبه نوجوان نجیب و زیبا.
درباره جنگ و با نگاهی متفاوت از نگاه ثابت و رسمی به جنگ هشت ساله عراق علیه ایران است. این تفاوت نگاه و ...
3 پاس از حیات طیبه نوجوان نجیب و زیبا
رئالیسم یا واقعگرایی بر اساس یک قرارداد ادبی، واژهای است برای دستهای از نمایشنامهها، و جز این، هوشمندانهتر است اگر بگوییم که واژه رئالیسم دلالتی بر واقعگرایی یا واقعنمایی نیست. میبینید نامها چگونه به توهم میانجامد.