خودم را بازیچه یک خیانت احساس میکردم. اگر با چشمهایم سایه به هم پیچیده دو نفر را ندیده بودم، صدایشان به گوشم نخورده و کلماتشان را به وضوح نشنیده بودم، میتوانستم آنچه را اتفاق افتاده بود یک توهم فرض کنم... معنی این کار را درک نمیکردم و همین مرا فلج کرده بود. چرا بریس پی من آمده بود وقتی به دختر عمویم دل بسته بود؟...