محسن: شر بپا نکن مرضی، این وسط مامان بدبخت پس میافته، اینا جفتشون به اندازهی کافی سر قضیهی مرتضی داغون هستن. مرضیه: کی؟ بابا؟ غصهی اولادشو بخوره؟ عمرن! بابای ما از سنگه، آره حالش خراب هست ولی غمباد بازنشستگیشه، حالا که چپیده تو خونه فهمیده چه گهی زده به زندگی همهمون، حالا فهمیده ته کارای سیاسی تو این مملکت از هر نوعش باخته، حالا فهمیده دود اون همه کار، رفته تو چش زن و بچهاش، ولی دیگه خیلی دیره، موقعی باید میفهمید که کلهاش پر باد بود و حنجرهاش رو جر میداد واسه خوشبختی ملت...