یک اتاق هتل. در تخت خوابی که واژگون شده و مربوط به شکسته بندی است، آدمی دیده میشود که سر تا پا باندپیچی شده و گویی، جسد تنهای مومیایی شده است که دهانش باز است. بازوی گچ گرفته او لنگر انداخته است. روی طناب فلزی تکیه داده شده است، جسد مومیایی، روی تخت شکستهبندی سنگینی میکند. بر بالین ناهموارش، یک نفر آدم مذهبی سعی میکند قلابهای سنگر را درست کند...