سرباز با حیرت به گفت و گوی آن دو خیره شده است. پرستار، شروع به خواندن میکند، با صدایی شکسته و تلخ، آوازی گیلکی را به زمزمه میخواند. سرباز کنار پنجره میرود. سیگاری از جیب بیرون میآورد و بر لب میگذارد و به محوطه پر درخت بیرون نگاه میکند.
نمایشی برای تو ساعت بمباران
کارگردان: مگه نشنیدین؟ زیر اون نامه یه تهدید ظریفم بود ـ قطع برق، برای انجام پارهای اصلاحات اساسی! اونا فکر همین یه خرده مقاومتم کردهان ـ و الا کیه که ندونه قطع برق یه مانور کوچیکه برای آدمایی که فکر میکنن میتونن جلوی ابلاغ رسمی در بیان؟
بازیگر 8: اما یه نفر باید به این کار اعتراض کنه!
نامهرسان: ما یه فیلم ...
مصاحبه
صدا: چی گفتی؟
نعیم: گفتم...
صدا: چی؟ چی گفتی؟ بگو نعیم... چی گفتی؟ چی؟
نعیم: دوستت دارم! [میگرید.]
صدا: بعدش چی شد؟
نعیم: بعدش آسمون چرخ زد و آبیش تموم شد... نیگا کردم، دیدم مونیک، فقط دامنش نیست که قرمزه... همه تنش قرمزه، همه لباساش...
صدا: چرا اونو کشتی؟
نعیم: واسه اینکه نمیتونست بپره... بالشم بستم، ولی دیگه خوب نشد. ...
ترانههای قدیمی (دی وی دی) موسیقی نمایش
علی عمرانی، مهتاب نصیرپور، حبیب رضایی، افشین هاشمی، اشکان خطیبی، علی سرابی، سحر دولتشاهی، بهاره مشیری، معصومه رحمانی. مشاور کارگردان: فردین خلعتبری. پیانیست: سامان احتشامی. خواننده: علی زندوکیلی. نویسنده و کارگردان: محمد رحمانیان. کارگردان تلویزیونی: سیفاله صمدیان. طراح جلد: روهینا (فرید حامدی)
لیلا مرکبخوانی چند مسافر (3 نمایشنامه)
لیلا: میگفت هوس شمال کردهم... جادهش، جنگلاش، مهی که سر هر پیچ توش گم میشی و بعد هر خم خودتو پیدا میکنی... میگفتم میبرمت... بذار تک سرما شکسته بشه و جون بگیری... آخه زمستونا، لاجون که بود، لاجونتر میشد... و اون صدای خس خس سینهش، که نفسمو با خودش میگرفت و پس میداد... میگفت لیلا... شمال بهمون خوش میگذره، مگه ...