دختر: تو... تو... هیچ مادری... بچههاش رو... نمی... (نقش زمین میشود، نویسنده مبهوت به دو جسد مینگرد و ناگاه در هم میشکند، به زانو در میآید و زیر سیگاری از دستش رها میشود. تغیییر نور. کسی جز نویسنده که میان اتاق زانو زده و صورتش خونی است، در صحنه نیست.) نویسنده: هیچ مادری بچههاش رو نمیکشه مگر این که اول خودش رو کشته باشه. (نویسنده بر زمین میغلتد.)