نمایشنامه حکایت مرده بیصاحب اقتباسی آزاد براساس بخش نخست حکایت خیاط احدب و یهودی و مباشر و نصرانی است، قصهای که در پایان شب بیست و چهارم هزار و یک شب تسوجی و در دل حکایتی دیگر آغاز شده و تا شب سی و دوم به طول میانجامید.
قصه گرگ گرسنه
منگول: عزیز من صبر داشته باش.
حبه انگور: هیچم صبر ندارم، زود باشید! زود!
شنگول: آخه حبه من این قدر...
حبه انگور: نمیخوام، سرم رو کلاه نذارید من مامانرو میخوام.
گرگ: تق و تق و تق صاحبخونه، باز کن در رو مهمونه.
حبه انگور: آخ جونمی صدای مامانجونه.
منگول: وایستا ببینم، شنگول نگاهی بنداز.
شنگول: [نگاهی به بیرون میاندازد.] خودشه، جون تو خود خودشه.
منگول: خودشه؟ مگه ...
کنار ریل (مجموعهای از چند نمایشنامه کوتاه)
دختر: تو... تو... هیچ مادری... بچههاش رو... نمی... (نقش زمین میشود، نویسنده مبهوت به دو جسد مینگرد و ناگاه در هم میشکند، به زانو در میآید و زیر سیگاری از دستش رها میشود. تغیییر نور. کسی جز نویسنده که میان اتاق زانو زده و صورتش خونی است، در صحنه نیست.)
نویسنده: هیچ مادری بچههاش رو نمیکشه مگر این که اول خودش ...