شهرزاد
شهریار: تو فکر می کنی، مثل آب، همیشه زندانی مظروف خود نبودهای شهرزاد: آری...! و من هم جز آب نبودهام و نیستم، میپنداری وجود حقیقی من خارج از آنچه جسد من از زمان و مکان در بر دارد، چی است؟ حتی سفر و انتقال از جایی به جایی، مثل آبیست که از ظرفی به ظرفی دیگر انتقال میشود. آزادی آب ...
شمس و قمر (نمایشنامه آفتاب و مهتاب) نمایشنامه
هدف این نمایشنامه توجیه رفتارهای فردی یا اجتماعی است، هر آنچه در این نمایشنامه آمده مضمونی است که شکل پرداخت ان بر روح و روان آدمی سنگینی نمیکند، و اگر تحقق یابد،هرچند بسیار اندک، به هدف و مقصود خود رسیده است.
سرنوشت سوسک
نوشتن درباره سوسکها را وقتی شروع کردم که آنها، در اتاق، بیهیچ شرم و ابایی میچرخیدند. نمیدانم چرا به حشرات اهمیت میدهم. فقط میدانم خصلتی از مصریان باستان هنوز در من زنده است. آنها بنای واحدی متشکل از حشره و انسان میساختند؛ به این ترتیب که مجسمهای میآفریدند که سرش سوسک و تنش آدم بود...
خرها
این عمامه از آن شهریار است.
چه میگویی؟
این مرد، شهریار پادشاه را کشته و عمامهاش را به سرقت برده است...