شهریار: تو فکر می کنی، مثل آب، همیشه زندانی مظروف خود نبودهای شهرزاد: آری...! و من هم جز آب نبودهام و نیستم، میپنداری وجود حقیقی من خارج از آنچه جسد من از زمان و مکان در بر دارد، چی است؟ حتی سفر و انتقال از جایی به جایی، مثل آبیست که از ظرفی به ظرفی دیگر انتقال میشود. آزادی آب از قید ظرف در چه صورتی ممکن است. باید میدانستی سفر نمیتواند تو را آزاد کند.