غریبک: به دنبال راه گریز این کار را من میکنم. دریابند: (او را پس میزند) من بر اسب نشستن بهتر میدانم... از میان قورچیان پراکنده دو ترکه به تاخت بهتر میگذرم... سرپوشیدهای که در خانه دارم حامله است. (زین اسب را بر میدارد و روی کول خود میگذارد، عالمگیر زین از دوش او برداشته به سوی خردک پرتاب میکند و مرد مست را با انگشتی پرتاب میکند.) عالمکیر: خردک این شیشیه را بیترک به مقصد میرساند. خردک: کجا؟ (خنجر را که پشتش پنهان کرده به زمین میاندازد و زین را میگیرد.)