در حین اجرای ازدوان آقای میسیسیپی ماشین زمان ناگهان از حرکت باز میایستد، بازیگران به جای خود خشک میشوند، ولی یکی از آنها خود را از درون بازی و اجرای نقش خویش رهایی میبخشد به جلوی صحنه میآید و با تماشاچی صحبت میکند، با صدایی بلند و آهنگین، درست مثل یک نقال و یا معرکهگیر، قسمتهایی از ماجرا را برای تماشاچیان تعریف میکند و دوباره به درون صحنه میرود. در این هنگام دوباره زمان به حرکت در میآید و ماجرا ادامه پیدا میکند. در ازدواج آقای میسیسیپی بیش از همه چیز رهایی از بند غل و زنجیرهایی که رعایت اصول به دست و پای هر درامنویس میزند، به چشم میخورد.