همان منظره پرده قبل. ولی تمام چراغها خاموش شدهاند و تالار در یک نیمه تاریکی واقع است که کمکم سفیده صبح جایگزین آن میگردد. ناصر و ایزابل کاملا در همان مکان و همان حالت انتهای پرده سابق باقی هستند لکن ایزابل به خواب رفته است. ناصر برخاسته، به ایزابل نزدیک میشود و مدت طویلی بالای سر وی خم شده در حال تبسم او را نگاه میکند. آواز موذنین از دور به گوش میرسد و اولین اشعه فلق پنجرهها را روشن میسازد.