سید علیمحمد: چه ایرادی داره، آدمیزاد فقط باید با خدا معامله کنه و لاغیر. کبوتر: آخه جنس خرابو که آدم معامله نمیکنه. سید علیمحمد: ملتفتم، ولی آخه چرا اولاد قافله باید به این روز بیفتن. کبوتر: چون فقط زائیدتشون به امید اینکه شهید بشن. دیگه نیگا نکرده که شهیدای مردم چه زندگی قشنگی داشتن. کجای زندگی قافله و اولادش قشنگی داشته، همهاش دعوا بوده و نفرین و ناله، قافله، آب جوش میریخت روی سرت اگه پا نمیشدی واسه نماز صبح، نمازای قضای آدمو تو یه دفترچهای که داشت ذکر میکرد، از سه وعده که بیشتر میشد باس تو کوچه میخوابیدی، رساله میپرسید عینهو سیستم مدرسه بلد نبودی میبستت به همین ضریح اونقده میزدت که شاهزاده حسینم واسهات گریه میافتاد...