چون گندم از خوشه باز کردم جای خوشه سرخ شد و سه قطره آب خونآلود بارید بر بهشت. جلوی پایم زیر درخت سرو بود، یا سدر بود، یا درخت هشیاری بود که صدا آمد: «ای حوا تو به کراهت آبستن شوی و به هنگام وضع در خطر مرگ خواهی شد. تو را و دختران تو را تا روز قیامت خونآلود کنم تا داد درخت را از تو و فرزندانت خواسته باشم.» مگر چند عنصر متناقض میتواند درون یک انبان جمع شود. جمع اضداد تا کجا؟ تا کی و چگونه میتواند باشد؟ با من که همیشه بوده گوش کنید: «ای حوا تو جهد کن.» «ای ابلیس تو تلبیس کن.» «ای آدم تو صبر کن.» «ای صبر گرد آدم نگرد.» من بر بالین آدم ایستادم. چشمش را باز کرد و گفت: «تو کیستی؟» گقتم: «من جفت توام و مرا خداوندگارت آفرید تا دل تو به من بیارامد.»