رامین ساکت ماند. سکوتش از جنس رضایت بود. رضایتی که در سراسر زندگی کمتر مزه آن را در ذائقه خویش حس کرده بود. اما اگر از جنس رضایت هم نبود، زن آن را تعبیر به رضایت میکرد و تغییری در رفتارش حاصل نمیشد.
لغزش ساقی
او با گفتن هر یک از این جملات کوتاه و بلند یک دور بر گرد خویش میچرخید و بقیه هم، مانند جنزدگانی افسون شده بیاراده در فضای فراخ سالن پذیرایی همچون رقص اشباح جابهجا میشدند...