جوانتر که بودم عشق سنگی بود در دستانم که با آن شیشههای خانهها را میشکستم. اما حالا عشق صخرهایست سهمگین، فرونشسته در اعماق اقیانوس آرام تنم. این چنین است که سیگار میکشم، چای مینوشم، داستانی را روایت میکنم که در آن تو را دوست میدارم.
اولیس کامران
نیمهشب از خانه بیرون زدم. بدر سرد ماه بر فراز ساختمانها میدرخشید. خیسی سیاه آسفالت، مهتاب را بازمیتابید. دود سیگار و بخار نفسهام در هم میآمیخت. در سرازیری خیابان اصلی پرهیب زنی را دیدم از دورتر میآمد. دراز و باریک بود، سایهاش درازتر. رفتم آن دست خیابان تا از کنارش که میگذرم هیکل هر چند نحیف اما مردانهام پریشانش نکند. ...
جن زیبایی که از پترا آمد
با این وضع مالی که من دارم حتی یه جن زن هم حاضر نمیشه باهام ازدواج کنه.
من حاضرم/
کی ازدواج کنیم؟
هر وقت تو بگی.
الان خوبه؟
خوبه.
کی ببینمت؟
الان.
کجایی؟
درست پشت سرت...
پیالهای چای بنوش 133 داستان مینیمال
جوانتر که بودم عشق سنگی بود در دستانم که با آن شیشههای خانهها را میشکستم. اما حالا عشق صخرهایست سهمگین، فرونشسته در اعماق اقیانوس آرام تنم. این چنین است که سیگار میکشم، چای مینوشم، داستانی را روایت میکنم که در آن تو را دوست میدارم.