مجموعه داستان خارجی

زمان گذشت. هوا تاریک و تاریک‌تر شد. ناگهان کسی که منتظرش بود، از راه رسید. اما از کنارش گذشت، بی‌آن‌که بتواند او را بشناسد. این‌بار هم طرز راه رفتنش بود که نظر گوستاو را جلب کرد. قلبش تند می‌زد. به سرعت بلند شد و دنبال او راه افتاد. حس می‌کرد باید او را با نام همسر درگذشته‌اش صدا بزند، اما در عین حال می‌دانست که چنین اجازه‌ای ندارد. چنان تند قدم برمی‌داشت که ناخواسته به نزدیک او رسید. زن سر برگرداند و لبخند زد، طوری که گویی او را به یاد آورده است. ولی بعد تندتر قدم برداشت. گوستاو انگار در حالت جذبه تعقیبش کرد. حالا دیگر تسلیم این جنون شده بود که آن زن همسر مرده اوست. دیگر در برابر ذهنیتش مقاومت نمی‌کرد. چشم‌هایش مثل افسون‌شده‌ها به پس گردن او دوخته شده بود. زیر لب نام همسر درگذشته‌اش را به زبان آورد، یک بار دیگر آن را بلندتر زمزمه کرد، و بعد به صدای بلند گفت... «ترزه»...

ماهی
9789647948333
۱۳۹۴
۲۸۰ صفحه
۹۰۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های آرتور شنیتسلر
خانم بئاته و پسرش
خانم بئاته و پسرش درون‌مایه این کتاب، کند و کاوی در روان آدمی است. دل‌مشغولی‌ها و نگرانی‌هایی که زمان خاصی نمی‌شناسد.
گریز به تاریکی و 5 داستان دیگر ( مجموعه داستان)
گریز به تاریکی و 5 داستان دیگر ( مجموعه داستان)
شهرت دیرهنگام
شهرت دیرهنگام آقای ادوارد زاکسبرگر از پیاده‌روی برگشته بود و داشت به آرامی از پله‌ها بالا می‌رفت تا به آپارتمانش برود. یک روز زیبای زمستانی بود. پیرمرد طبق معمول بلافاصله بعد از تمام شدن کارش در اداره، راه افتاده بود. در هوای آزاد پرسه زده بود، خیلی دور از حاشیه شهر و به سوی آخرین خانه‌ها. خسته شده بود و خوشحال بود ...
بازی در سپیده‌دم و رویا
بازی در سپیده‌دم و رویا کتاب حاضر شامل دو نوولاست از آرتور شنیتسلر (1862 - 1931 م.)، پزشک و ادیب صاحب سبک اتریشی: «رویا» (1926) و «بازی در سپیده‌دم» (1927). «رویا» را تالی ادبی نظریه روانشناسی زیگموند فروید دانسته‌اند. استانلی کوبریک فیلم مشهور خود «چشمان باز [اما] بسته» (1999) را با اقتباس از این اثر ساخت. «تاثرات عمیق ضمیر ناخودآگاه» و «سرشت غریزی انسان»، و مفاهیمی ...
مردن
مردن فلیکس می‌دانست چه حسی دارد. در این‌جا چیزی در برابرش آمد و شد می‌کرد که او به مرگبارترین وجهی از آن نفرت داشت: نمونه‌ای از آن چیزی که پس از او همچنان باقی می‌ماند، چیزی که همچنان جوان بود و سرزنده، می‌خندید، آن زمان که او دیگر نمی‌توانست بخندد و بگرید.
مشاهده تمام رمان های آرتور شنیتسلر
مجموعه‌ها