مارپیچ
من از طریق نویسندگی امرار معاش میکنم، اما آن روز میزده شده بودم و سردرد وحشتناکی داشتم و کل بعدازظهر کار نکرده بودم. قرار بود یک کار فوری انجام دهم، در واقع باید شرح نوشتههایی را برای کتاب آثار عکاسی هنرمندی مینوشتم که با او آشنایی داشتم. اما زقزق کردن مداوم سرم باعث شد به کلی نسبت به تصاویر او ...
این چند کتاب دوستداشتنی برای توست (7 جلدی) با قاب
«زندگی به اندازه کافی روانتو میگردونه، که نیازی به گردوندن روانت نداشته باشی. به من گوش کن. من مرکز همه چیزم. این جمله اولین پیامد این اسمه. یه توصیه هم واسه تو دارم. خوندن متنها از اونجا که کلماتو به صدا درمیاره، نثل انداختن تاسه... ما نمیدونیم چه نتیجهای روی زمین مینشونه.»
کاپوچینو با نون تست (داستانهای کوتاه آمریکای لاتین)
از زمانی که یادم میآید عاشق این بودم که بایستم و آدمهایی را که در خیابان رفت و آمد میکنند، نگاه کنم، این عادت را از عمهام به ارث بردهام، وقتی که من چهارده ساله بودم،با ماشین تصادف کرد و دیگر هیچ وقت نتوانست راه برود. از همان موقع همیشه او را دیدهام که روی صندلی چرخدارش روی ایوان مینشست ...
الفبای تقلب (مجموعه طنز)
در این کتاب میخوانید:
گوسفندهایی که برای جاسوسی به گرگآباد میروند، جغد فرزانهای که با رهبری غلطش یک گله حیوان را به زیر چرخهای یک تریلی هدایت میکند، نویسندهای که نمیداند چطور از شر جنازه پیرزنی که مدام زنده میشود خلاص شود، ستارهای که بعد از یک آخرالزمان هستهای تنها دغدغه حفظ شهرتش را دارد، دختر زشتی که به یک ...
زندگی در سایه
معتقد بود، آدم فقط یکبار فرصت بودن در این دنیا را دارد. شاید هم به همین دلیل باید شانس استفاده از هر چیزی را تا حدودی به خودش بدهد. او از این که طعم شیرین و احمقانه این جذبه را دوباره تجربه کرده بود، احساس خوشحالی میکرد. بعد در قالب سایهای تاریک روی او دراز کشید. دقیقا اندازهاش بود، چون ...