رمان ایرانی

بادام‌های تلخ

وقتی شروع می‌کنی به رفتن و دل کندن، وقتی همه خاطراتت را تو کوله‌ای می‌ریزی، انگار یک جورایی پرنده می‌شوی، پرنده‌ای مهاجر که هرگز یک‌جا بند نمی‌شود و دائم در حال کوچیدن است. آن وقت است که به طور غریزی یاد می‌گیری دل به هیچ مکانی نبندی و به کف هر زمینی نوک بزنی و دانه جع کنی تا گرسنه نمانی. در این صورت است که مفهوم عمیق زندگی را درک می‌کنی، لامکان بودن. همه‌جا بودن و هیچ‌جایی نبودن. با همه بودن و سرانجام با هیچ کسی نبودن.

9786007507094
۱۳۹۴
۵۲۸ صفحه
۴۱۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های نسرین قربانی
خانه پدری
خانه پدری
مردی که دوست می‌داشتم
مردی که دوست می‌داشتم باور کرده و نکرده بودم. از من دور شده بود. خیلی. شاید آن‌قدر کنار هم بودیم که دیگر وجود یک‌دیگر را حس نمی‌کردیم. نمی‌دیدیم. نمی‌شناختیم. انگار لزومی به این دیدن و شناختن نبود؛ و تنها وقتی از دستت دادم، وقتی دیگر در شب و روزهایم حضوری ملموس نداشتی، وقتی اول گاهی شب‌ها و بعد بیشتر شب‌ها سینه ستبرت دیگر پناه‌ام ...
نیمه ناتمام
نیمه ناتمام خبر مثل بمبی منفجر شد:«دایی رضا را از سر کلاس بردند.» انگار شیئی سنگین توی سرم خورد و چیزی توی مغزم ترکید. گیج و ناهوشیار به دهان آقاجون نگاه کردم. چنگ انداختم به بازوی صبا. زمین زیر پایم تاب می‌خورد. چشمانم می‌جوشید. حلقه‌های اشک روی صورتم سر می‌خوردند. عزیز از پشت پرده تار، دوبامبی توی سرش کوبید:«یا ابوالفضل، خودت رحم ...
انگار صدایم کرده بودی و چند داستان کوتاه دیگر
انگار صدایم کرده بودی و چند داستان کوتاه دیگر مامان همیشه به بابا می‌گه، صدای عمو آکاردئونی غم داره، اما من نمی‌دونم صدا چه جوری می‌شه غم داشته باشه. فقط می‌دونم خیلی خوب می‌خونه. با خودم فکر می‌کنم، چطوری می‌تونه بزنه، اون که هیچ‌جا رو نمی‌بینه.
مشاهده تمام رمان های نسرین قربانی
مجموعه‌ها