مجموعه داستان داخلی

آه استانبول

در جمع ما همه‌جور آدمی هست: جوان‌ها که طلایه‌دار گروه‌اند و کوله‌بارهای آذوقه را به دوش می‌کشند؛ میان‌سال‌ها، مردانی سالم و نیرومند که آوازخوان گام برمی‌دارند؛ و پیرمردها که نیمی از راه را بالا می‌آیند و همان‌ جا اتراق می‌کنند. گاهی در راه می‌ایستیم، به پشت‌سر نگاهی می‌اندازیم تا مطمئن شویم از پیرمردها کسی در راه نمانده باشد. آن‌ها با فاصله نه چندان دور گفت‌وگوکنان از پشت‌سر ما می‌آیند. گروه ما از دور به گله‌ای گوزن می‌ماند که بر دامنه‌ها چه بی‌خیال به راه خود می‌رود! فاصله‌ها اندک است و حتی رفتار کند پیرمردها به چشم نمی‌آید. تنها یازده نقطه ریز پیداست که پاورچین‌پاورچین از کرانه برف بالا می‌رود. چه کسی می‌داند که او جایی از پشت بلندترین صخره، بر ما چشم دوخته است؟

چشمه
9786002294050
۱۳۹۴
۱۸۴ صفحه
۲۲۹ مشاهده
۰ نقل قول