مجموعه داستان داخلی

رولت روسی و 8 داستان دیگر

کامران محمدی نویسنده سوژه‌های بکر و کمتر دیده شده است. او که پیش از این با سه‌گانه‌اش روایتی از یک نسل زخمی ارائه کرد، در این مجموعه داستان از آدم‌هایی متفاوت، فضاهای متناقض و ماجراهای نفس‌گیری می‌نویسد که در تمام آن‌ها غافلگیری محور اصلی متن است. محمدی در این داستان انسانش را در لحظه‌ای قرار می‌دهد که «گم‌شدن» باعث می‌شود او احساس ناامنی کند و دنبال پرسش‌هایی برود که ناگهان محاصره اش کردند. تمام 9 داستان این کتاب، توجه ویژه‌ای به قصه‌گویی و روایت دارند و مخاطب‌شان را تا انتها رها نمی‌کنند، شاید رازی در میان باشد که افشا شدنش سرنوشت شخصیت‌ها را عوض کند. کامران محمدی سال‌هاست که با این گره‌های رازآلودش توانسته مخاطبان خود را غافلگیر کند، اصلی که خواننده او را همراه تمام دقایق داستان‌های او می‌کند. رولت روسی یک جغرافیای روان‌شناختی مرموز را به شما تقدیم می‌کند.

چشمه
9786002294029
۱۳۹۴
۸۸ صفحه
۶۰۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های کامران محمدی
مه
مه جدیدترین رمان «کامران محمدی» با عنوان «مه» روایتی ا‌ست برای کشفِ یک رابطه‌ رازآلود. «مه» همان‌طور که از نامش برمی‌آید از یک اتفاق بسیار مهم شروع می‌شود و کاری می‌کند که راوی یا راوی‌ها برای کشفِ آن‌چه بر ایشان می‌رود هر کاری بکنند. محمدی بعد از آخرین رمانش،«این‌جا باران صدا ندارد» (1391)، وقتِ فراوانی برای نوشتنِ این رمان گذاشت و سعی کرد ...
بگذارید میترا بخوابد
بگذارید میترا بخوابد صدای موسیقی ناشناسی حرفش را قطع کرد. ایوب بی‌اختیار نگاهی به گوشی خود انداخت و از این که ستاره سراغش را نگرفته، شاد و اندکی نگران شد، اما چرا این آهنگ؟ زنگ هیوا را می‌شناخت، موسیقی فیلم سینما پارادیزو بود. شهرزاد گوشی را از کیفش درآورد و نگاهی به آن انداخت. لبخندی زد و با مهربانی دستش را روی دست ایوب ...
قصه‌های پری‌وار و داستان‌های واقعی (39 داستان مینی‌مالیستی)
قصه‌های پری‌وار و داستان‌های واقعی (39 داستان مینی‌مالیستی) گفتم: پری، اتاق خیلی نم داره. گفت: ولی پریای دریایی که از نم ترسی ندارن اونا تو دریا زندگی می‌کنن. گفتم: پاهات این طوری بدتر می‌شه. گفت: پریای دریایی که پا ندارن. دم دارن من هم شبا که تو خوابیدی دم درمی‌آورم. گفتم: باید خونه رو عوض کنیم، بریم یه جای بهتر ولی با این وضع کار.... گفت: پریای دریایی که کار نمی‌خوان اونا خیلی ...
این‌جا باران صدا ندارد
این‌جا باران صدا ندارد این‌بار صابون جامد را برداشت و با دقت بین انگشت‌ها و پشت و روی دست‌هایش را شست. هر چه تلاش می‌کرد گفت و گوی تلفنی شیرین را از ذهنش خارج کند، کمتر موفق می‌شد و جزئیات بیشتری از آن در ذهنش شکل می‌گرفت. شیرین ذهنش می‌گفت: الان خوابه... حالا می‌آم می‌بینمت... نه بابا اون که حالیش نیست... شیرین ذهنش با یک ...
مشاهده تمام رمان های کامران محمدی
مجموعه‌ها