کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. داستان با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، نگاشته شده و خواننده را با خود همراه میکند. در داستان میخوانیم: «دستت را بهطرف قفل دراز میکنی. بهطرف همان قفل کتابی. همانکه از هر شیئی بیشتر آزارت میداد و دائم به فکرش بودی. همانکه نرمه کف دستت را با لبه گونیاییاش زخم میکردی؛ زخمهایی که هیچوقت خوب نمیشدند. خوب نمیشدند چون تو هر روز آنها را تازه میکردی».