رمان خارجی

و آفتاب طلوع می کند

(The sun also rises)

در این منظره تیزه مرگ و بی‌ثباتی، نه فقط نسل برت و جیک و دوستانشان، که همه نسل‌ها گم گشته‌اند. و آفتاب طلوع می‌کند، مثل کتاب جامعه، ما را نه به یقین مذهبی می‌کشاند، نه به نیهیلیسم و یاس مطلق. این کتاب که یکی از اندوه‌بارترین مرثیه‌های آمریکایی است با حالتی شبیه به شکوه تراژیک، بر فضائل به سبک درآوردن این یاس و تاب آوردن فقدان عشق صحه می‌گذارد. همینگوی هرگز رمانی به این صلابت ننوشت، گرچه هیچ‌چیز از نبوغش در نگارش داستان کوتاه کم نشده. شور غنایی، کمتر رمانی با این حجم و این شکوه را زنده نگه داشته است.

محمد حیاتی
نیلوفر
9789644485640
۱۳۹۴
۲۸۸ صفحه
۵۲۶ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
ارنست همینگوی
صفحه نویسنده ارنست همینگوی
۳۷ رمان ارنِست میلر هِمینگوی از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است. وی از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی» شناخته می‌شود. ارنست همینگوی همه عمرش سرگرم ماجراجویی بود. از زخمی‌شدن در ایتالیا بر اثر اصابت ۲۰۰ تکه ترکش‌گلوله نیروهای اتریشی در خلال جنگ جهانی اول تا شرکت در خط مقدم جبهه‌های جنگ داخلی اسپانیا یا سفرهای توریستی به حیات‌وحش آفریقا تا ماهی‌گیری و شکار حیوانات وحشی و زندگی در کوبا. این روحیه ...
دیگر رمان‌های ارنست همینگوی
برف‌های کلیمانجارو
برف‌های کلیمانجارو حالا به مرگ اهمیت نمی‌داد. همیشه از درد هراس داشت. او هم به اندازه هرکس دیگری طاقت درد را داشت، اما وقتی طولانی می‌شد کم می‌اورد، ولی حالا با چیزی درگیر بود که سخت هراس‌انگیز می‌نمود و درست همان لحظه که حس کرد از پا درآمده، دردش تمام شده بود.
مردان بدون زنان
مردان بدون زنان مانوئل گارسیامرا، رو به موت بود. همه روزنامه‌ها شماره‌ مرگش را از قبل آماده کرده بودند. پس از مرگش گاوبازها نفس راحتی کشیدند، زیرا توی میدان کار‌هایی می‌کرد که آن‌ها از دست‌شان بر نمی‌آمد. همه‌شان زیر باران در مراسم تشییع او حرکت کردند. یکصد و چهل‌ و هفت گاوباز…
شب پیش از پیاده شدن (داستان)
شب پیش از پیاده شدن (داستان) گابی تنها دختر توی کشتی بود. موهای بوری داشت که ول‌شان می‌کرد روی شانه. خنده‌ی قشنگی داشت. خوش‌هیکل بود و بوی بد عجیبی می‌داد. یکی از خاله‌هاش از وقتی کشتی حرکت کرده بود از کابین بیرون نیامده بود. مسئول برگرداندن او بود پیش خانواده‌اش تو پاریس. پدرش زدوبندی با «فرنچ لاین» داشت و دختره سر میز ناخدا غذا می‌خورد.
درگذشت پیکلز مک کارتی
درگذشت پیکلز مک کارتی ترس از مرگ در چشم‌هاشان خوانده می‌شد. نگاه وحشت‌زده‌ی گروهان دهشتناک‌ترین چیزی‌ست که در جنگ می‌توانی ببینی. نگاهی داشتند عین نگاه گوسفندهایی که به مسلخ می‌برندشان و با هر انفجار خودشان را می‌انداختند روی زمین و کتف‌هاشان زیر فشار پای دیگران لگدکوب می‌شد.
آن‌سوی رودخانه زیر درختان
آن‌سوی رودخانه زیر درختان داستان تلخ و اندوه‌بار واپسین روزها و ساعت‌ها و لحظه‌های یک زندگی پرماجرا، و امید بی‌رحمانه مردی که می‌داند دیگر امیدی نیست... سرگذشت شهر باشکوه و کهنسال ونیز در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم، در آخرین روزهای زندگی سرهنگ ریچارد کنتول، افسر کهنه‌کار آمریکایی، و خاطرات تکان‌دهنده او از جنگ‌های اول و دوم جهانی، مردی تنها و زخم‌خورده با غروری ...
مشاهده تمام رمان های ارنست همینگوی
مجموعه‌ها