۳۷ رمان
ارنِست میلر هِمینگوی از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است. وی از پایهگذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایعنگاری ادبی» شناخته میشود.
ارنست همینگوی همه عمرش سرگرم ماجراجویی بود. از زخمیشدن در ایتالیا بر اثر اصابت ۲۰۰ تکه ترکشگلوله نیروهای اتریشی در خلال جنگ جهانی اول تا شرکت در خط مقدم جبهههای جنگ داخلی اسپانیا یا سفرهای توریستی به حیاتوحش آفریقا تا ماهیگیری و شکار حیوانات وحشی و زندگی در کوبا. این روحیه ...
زیر آفتاب هیچچیز تازه نیست
چند گاو خود را به ازدحام مردمی رساندند که وارد میدان میشدند. گاوهای سنگین و لخت در حالی که شاخهای تیزشان رو به پایین بود با پهلوهای گلی یورتمه میرفتند... جمعیت بیرون از بالکنهای استادیوم در هیاهو گیر افتادند. صدای فریادی بلند شد و بعد فریادی دیگر. پدر ارنست همینگوی پزشک و مادرش معلم پیانو و آواز بود. در اکتبر ...
برفهای کلیمانجارو و داستانهای دیگر
داستان برفهای کلیمانجارو بدون تردید راجع به زندگی خود همینگوی است و از لحاظ محتوی به داستانهای اولیه او مربوط میشود. برفهای کلیمانجارو داستانی است که از لحاظ تکنیک مورد قبول و تحسین عامه قرار گرفته و تاثیر سایر نویسندگان در آن بسیار مشهود است. شرح حال مردی است که در لحظه مرگ، فرار و گریز خیالی خود را چنان ...
شب پیش از پیاده شدن (داستان)
گابی تنها دختر توی کشتی بود. موهای بوری داشت که ولشان میکرد روی شانه. خندهی قشنگی داشت. خوشهیکل بود و بوی بد عجیبی میداد. یکی از خالههاش از وقتی کشتی حرکت کرده بود از کابین بیرون نیامده بود. مسئول برگرداندن او بود پیش خانوادهاش تو پاریس. پدرش زدوبندی با «فرنچ لاین» داشت و دختره سر میز ناخدا غذا میخورد.
وداع با اسلحه
این کتاب داستان گرفتار آمدن جوانی است به نام فردریک هنری در جنگ بیهودهای که هیچکس معنای آن را نمیفهمد. سربازانش با آن مخالفند، افسرانش سرخوردهاند و تکلیف خود را نمیدانند، کسی از کار سردارانش سر در نمیآورد. ابتدا فرمان عقبنشینی میدهند، و آنگاه سر راه مینشینند و افسرانی را که عقبنشینی کردهاند، تیرباران میکنند. درست است که فردریک ظاهرا ...
پروانه و تانک و 3 داستان دیگر از جنگ داخلی اسپانیا
ما آنجا بودیم، در غبار، در دود، در هیاهو، در میان زخمیان، در مرگ، در هراس از مرگ، در شجاعت، در بزدلی، در حماقت و در نامرادی یک حمله شکست خورده. ما آنجا بودیم...