رمان ایرانی

نطلبیده 1 (2جلدی)

نگاهش رفت سمت ماشین رفیع! آخ که لابه‌لای حرف‌های آیناز چه‌قدر متلک بارش کرده بود! دل او هم از همین آتش گرفته بود که چرا آیناز فرصتی برای متلک‌گویی به رفیع و کنایه شنیدن به او داده است. اگر سرش را مثل بچه آدم پایین می‌انداخت و به خانه برمی‌گشت مجید توانا نبود! از موتور پیاده شد و با تندی به آیناز اخطار داد همان‌جا بماند تا او بیاید. لحظه‌ای بعد قدم‌های تند و بلندش او را به سمت اتاق مدیریت راهنمایی کرد.

علی
9789641930686
۱۳۹۴
۶۶۰ صفحه
۲۹۸۱ مشاهده
۰ نقل قول
معصومه بهارلویی
صفحه نویسنده معصومه بهارلویی
۶ رمان Seán O'Casey was a major Irish dramatist and memoirist. A committed socialist, he was the first Irish playwright of note to write about the Dublin working classes.
دیگر رمان‌های معصومه بهارلویی
بهت اصلا نمی‌آد
بهت اصلا نمی‌آد بعضی وقتا نگرانی دلیل نمی‌‌خواد، قرار نیست حتما ننه و بابای کسی باشیم تا نگرانش بشیم! نگرانی‌های بی‌بهونه و با بهونه مثل آلارم می‌مونه. به این آلارم‌ها حساسیت نشون بده بهانه! نذار کار از کار بگذره. می‌دونم نگرانی و دلشوره خیلی تحت کنترل نیست. اما سعی کن به راه درست هدایتش کنی. خشت اولت رو کج گذاشتی بهانه؛ مواظب باش ...
نطلبیده 2 (2جلدی)
نطلبیده 2 (2جلدی) نگاه ملتمس شهرزاد کشیده شد سمت دیبا، او که از بس حرف‌زده کف به دهان آورده بود اما هنوز نتوانسته بود نیکا را قانع کند. دل دیبا بیشتر از نیکا برای پسرعمه‌اش می‌سوخت. فرزاد هم می‌خواست هوای مجلس را داشته باشد و هم دلش نمی‌آمد همین اول بسم ا... چیزی به تازه عروسش بگوید و ناراحتش کند. سخت مانده بود ...
می‌درخشد
می‌درخشد بنشینید... خواهش می‌کنم! خواهش می‌کنم را بست تنگه جمله‌ی امری‌اش تا ضرب آن را بگیرد به گمانم رل مرد عاشق‌پیشه خسته‌اش کرده و وقتش بود در قالب خودش. نقش چند لحظه قبل نه تنها به مذاق او ننشسته که مرا هم ترسانده بود. اگر فیلم آدم‌خوارها را هم می‌دیدم و مارهای آنکوندا، این قدر نمی‌ترسیدم که این لحظه ترسیده بودم! این ...
بلا گردون
بلا گردون هنوز چشم به دانلود آهنگ داشت و زیر لب آرام با خود خواند: نذر کردم سال بعد یلدا کنار پنجره/ حافظم را با نگاه تو به معنا بکشم. هنوز در عالم خود و دانلود آهنگ بود که تند پیامی آمد، ”من خیلی حوصله پیام نوشتن ندارم، می‌دونم بد موقع است اما می‌تونم زنگ بزنم؟ کار مهمی دارم!“ سودا نفسش را سنگین بیرون ...
مشاهده تمام رمان های معصومه بهارلویی
مجموعه‌ها