رمان ایرانی

بهت اصلا نمی‌آد

بعضی وقتا نگرانی دلیل نمی‌‌خواد، قرار نیست حتما ننه و بابای کسی باشیم تا نگرانش بشیم! نگرانی‌های بی‌بهونه و با بهونه مثل آلارم می‌مونه. به این آلارم‌ها حساسیت نشون بده بهانه! نذار کار از کار بگذره. می‌دونم نگرانی و دلشوره خیلی تحت کنترل نیست. اما سعی کن به راه درست هدایتش کنی. خشت اولت رو کج گذاشتی بهانه؛ مواظب باش که روی سرت این دیوار کج آوار نشه! یه فکری به حال خودت بکن. دست بجنبون، نذار کار از کار بگذره. نذار زمانی به خودت بیای که همه چیزتو از دست دادی! من نه مادرتم و نه پدرت، اما خیلی نگرانتم بهانه... شب و روز نگرانتم، نگران این حال خرابت! نگران نگرانی‌هات. از شدت نگرانی‌هات خرابم بهانه... هر کاری می‌خوای بکنی دست بجنبون، شاید تو بتونی با نگرانی‌هات بسازی اما من نمی‌تونم، اگه تو کاری نکنی به احتمال زیاد من مجبورم یه فکری برای نگرانی‌هام بکنم و من دست بجنبونم.

9786001183546
۸۸۸ صفحه
۱۰۹ مشاهده
۰ نقل قول
معصومه بهارلویی
صفحه نویسنده معصومه بهارلویی
۶ رمان Seán O'Casey was a major Irish dramatist and memoirist. A committed socialist, he was the first Irish playwright of note to write about the Dublin working classes.
دیگر رمان‌های معصومه بهارلویی
نطلبیده 2 (2جلدی)
نطلبیده 2 (2جلدی) نگاه ملتمس شهرزاد کشیده شد سمت دیبا، او که از بس حرف‌زده کف به دهان آورده بود اما هنوز نتوانسته بود نیکا را قانع کند. دل دیبا بیشتر از نیکا برای پسرعمه‌اش می‌سوخت. فرزاد هم می‌خواست هوای مجلس را داشته باشد و هم دلش نمی‌آمد همین اول بسم ا... چیزی به تازه عروسش بگوید و ناراحتش کند. سخت مانده بود ...
می‌درخشد
می‌درخشد بنشینید... خواهش می‌کنم! خواهش می‌کنم را بست تنگه جمله‌ی امری‌اش تا ضرب آن را بگیرد به گمانم رل مرد عاشق‌پیشه خسته‌اش کرده و وقتش بود در قالب خودش. نقش چند لحظه قبل نه تنها به مذاق او ننشسته که مرا هم ترسانده بود. اگر فیلم آدم‌خوارها را هم می‌دیدم و مارهای آنکوندا، این قدر نمی‌ترسیدم که این لحظه ترسیده بودم! این ...
می‌درخشد
می‌درخشد بنشینید... خواهش می‌کنم! خواهش می‌کنم را بست تنگه جمله‌ی امیرش تا ضرب آن را بگیرد به گمانم رل مرد عاشق‌پیشه خسته‌اش کرده و وقتش یود در قالب خودش. نقش چند لحظه قبل نه تنها به مذاق او نشسته که مرا هم ترسانده بود. اگر فیلم آدم‌خوارها را هم می‌دیدم و مارهای آنکوندا، این قدر نمی‌ترسیدم که این لحظه ترسیده بودم...
نطلبیده 1 (2جلدی)
نطلبیده 1 (2جلدی) نگاهش رفت سمت ماشین رفیع! آخ که لابه‌لای حرف‌های آیناز چه‌قدر متلک بارش کرده بود! دل او هم از همین آتش گرفته بود که چرا آیناز فرصتی برای متلک‌گویی به رفیع و کنایه شنیدن به او داده است. اگر سرش را مثل بچه آدم پایین می‌انداخت و به خانه برمی‌گشت مجید توانا نبود! از موتور پیاده شد و با تندی ...
مشاهده تمام رمان های معصومه بهارلویی
مجموعه‌ها