پدر ملیحه قدری پا عوض کرد و رفت تو. فواد برنو رابرداشت و مسلح کرد. پدر ملیحه زیر بغل دختر را گرفت و آورد. دور سرش روسری عنابی بسته بود. به در نرسیده فواد ماشه چکاند. ملیحه از ضرب گلوله به تخت سینهاش از زمین بلند شد و با سر روی کف سیمانی حیاط فرود آمد.