این قصه عجیب و غریب برایتان میگوید که چطور من، یعنی ریف خاچاتوریان: با معلم شیطانصفتی به اسم بانو اژدها جنگیدم و شکستش دادم. روحم را به گردن کلفت مدرسه فروختم، ورقهای یک دلار. بارها و بارها با یک خرس زنده واقعی کشتی گرفتم. وارد تجارت نوشابه شدم و ورشکست شدم. بدترین روزهای زندگیام گاهی خوب بودند. گاهی بد. اما بیشتر وقتها خندهدار. خودتان امتحان کنید.