نمایش‌نامه

دوستان بامحبت

وقتی برگشت... پشت شیشه‌های انتظار فرودگاه مهرآباد ایستاده بودیم. بالاخره رضای عزیزمان پیدا شد. موهایش کمی سفید شده بود. چهره‌اش پر از اضطراب و نگرانی بود. همه‌جا را نگاه می‌کرد، جز ما که منتظرش بودیم. همه با هم دست تکان دادیم. صدایش کردیم. بالاخره ما را دید و انگار بعد از دوازده سال دوباره لبخند زد. شاید فکرش را نمی‌کرد همه دوستان و عزیزانش دوازده سال است اینجا ایستاده‌اند تا او برگردد.

پریان
9786007058466
۱۳۹۵
۹۶ صفحه
۲۳۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حمید جبلی
عشق روی خرپشته
عشق روی خرپشته بعد از نود شب، اجرای نمایش دوستان با محبت تمام شد. در خانه رضای عزیز من کوله‌بار اجرای سنگین نمایش را پایین می‌گذاشتم و او قهوه ترک درست می‌کرد. گفت: «واقعا تکلیف این پرسوناژها چه می‌شود؟» سوال عجیبی بود. مگر این شخصیت‌ها را ما نساختیم؟ ولی رضا نگران آینده‌شان بود. گفت: «یک چیزی بنویس که عشق در آن‌ها بماند و ...
مشاهده تمام رمان های حمید جبلی
مجموعه‌ها