نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

عشق روی خرپشته

بعد از نود شب، اجرای نمایش دوستان با محبت تمام شد. در خانه رضای عزیز من کوله‌بار اجرای سنگین نمایش را پایین می‌گذاشتم و او قهوه ترک درست می‌کرد. گفت: «واقعا تکلیف این پرسوناژها چه می‌شود؟» سوال عجیبی بود. مگر این شخصیت‌ها را ما نساختیم؟ ولی رضا نگران آینده‌شان بود. گفت: «یک چیزی بنویس که عشق در آن‌ها بماند و در خانه سالمندان نمیرند.» من هم نگران شدم. واقعا چه عاقبتی در انتظارشان بود؟ و نتیجه آن دلواپسی شد نمایش عشق روی خرپشته.

پریان
9786007058596
۹۶ صفحه
۱۱۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حمید جبلی
دوستان بامحبت
دوستان بامحبت وقتی برگشت... پشت شیشه‌های انتظار فرودگاه مهرآباد ایستاده بودیم. بالاخره رضای عزیزمان پیدا شد. موهایش کمی سفید شده بود. چهره‌اش پر از اضطراب و نگرانی بود. همه‌جا را نگاه می‌کرد، جز ما که منتظرش بودیم. همه با هم دست تکان دادیم. صدایش کردیم. بالاخره ما را دید و انگار بعد از دوازده سال دوباره لبخند زد. شاید فکرش را نمی‌کرد ...
مشاهده تمام رمان های حمید جبلی
مجموعه‌ها