اتوموبیلی رد شد و نور چراغهایش یک لحظه مسیل را روشن کرد. چمدان تیره رنگی کنار مسیل افتاده بود. ضربان قلبش تند شد. یک چمدان پر از اسکناس. اگر خیس شده باشد هم مهم نیست. میشود همه را اتو کرد. کارخانه هم میشود نرفت.