تالار در سکوت فرو رفته بود. سرسیمون بلند شد با مشتش محکم روی میز زد و گفت: «خوب، حالا همه ما با همیم.» جامش را بالا برد و ادامه داد: «به افتخار ویلیام جوان که به تنهایی از جنگل تاریک عبور کرد و طلسم مردی را باطل کرد که برای مدتی طولانی قلمرو ما رو به اسارت گرفته بود. باید درسی رو که ویلیام به ما آموخت همیشه به یاد داشته باشیم. یادمون باشه، سلاحی که برای نبردمون نیاز داریم درون قلب ماست.» با تمام وجود فریاد زد: «به افتخار ویلیام.» و صداهایی شاد پاسخ دادند: «به افتخار ویلیام.»