بعضی چون سوارکاران بر صندلیهایی با روکش چرم مصنوعی قرمز نشستهاند، گوشی تلفن در یک دستشان است و فنجانی قهوه که بخار از آن بلند میشود در دست دیگرشان. در سرتاسر اتاق زنانِ پا به سن گذاشتهای که به چوب جارو میمانند پشت ماشین تحریرهایشان نشستهاند و با انگشت به دکمهها نوک میزنند. تنها پیشنهاد من به کسانی که کتابهایم را نخواندهاند این است که از خانه بیرون بروند ، جایی _ مثلا کنار یک نهر آب _ بنشینند و هیچ کاری نکنند ؛ به هیچ چیز فکر نکنند و مانند سنگهای کف رودخانه در سکوت سر جایشان بمانند . سرانجام کسی را ملاقات خواهند کرد که کتابهای من را خوانده است . لسلواکراسناهورکایی