حضرت آقای آریانفر یا، صمیمی ترک، جنوبی مهربان من، که در مسافت جغرافیایی ما این همه دوری، اما، این همه نزدیکی و با دل من جوری. وقتی نمایشنامههای «زهور» و «موعود» را خواندم، بیتکنیک فاصله یا بیگانهسازی صحنه، گویی درامهایی دوردست از قبایل ساحلی یا اندلس قدیم خواندهام: انسانهای گرم زنده، بحران سنت و اوج سرنوشت، فضاهای معلق مه گرفته، قیافه پررنگ پدرسالار...اینها نیروهای دراماتیک نمایشنامههای تو هستند که تراژدیهای خون و تقدیر را به صحنه میکشند، بی آنکه در چالابههای روز از جنس فمینیسم کپسولی در بغلتی، یا در بافت پشت مغزی دیالوگ و فرمهای سطح سرگیجه بگیری، و یا به طمطراق نعشهای خشکیده باستانی برای نمایش ما عظمت قلابی درست کنی.