رمان خارجی

دختری که رهایش کردی

(The girl you left behind)

می‌دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشتت می‌سپری؟ یه جورایی بهت خوشامد می‌گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود می‌اومد. به زودی می‌تونستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم می‌رسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگر اون‌قدری بی‌رحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.

میلکان
9786007845820
۱۳۹۵
۴۷۲ صفحه
۶۳۳۳ مشاهده
۳۷ نقل قول
جوجو مویز
صفحه نویسنده جوجو مویز
۳۰ رمان پائولین سارا جو مویس و در ۴ اوت سال ۱۹۶۹ در لندن، انگلستان متولد شد. او در رویال هالووی (Royal Holloway) دانشگاه لندن (University of London)و کالج نیو بدفورد دانشگاه لندن (Bedford New College) تحصیل کرد. در سال ۱۹۹۲ او برنده یک بورس مالی از روزنامه ایندیپندنت برای شرکت در دوره کارشناسی ارشد روزنامه‌نگاری در دانشگاه شهر (City University) در لندن شد. او پس از آن به مدت ۱۰ سال (به جز یک سالی که در هنگ کنگ برای ساندی مورنینگ ...
دیگر رمان‌های جوجو مویز
اسب رقصان
اسب رقصان در گوشه‌ای از لندن، هنری لاشاپل که پنجاه سال پیش در فرانسه در یک آموزشگاه سوارکاری مخصوص نخبگان تعلیم دیده است، به نوه و اسبش می‌آموزد چگونه بر نیروی جاذبه زمین غلبه کنند و حرکات نمایشی انجام دهند. سپس مشکلاتی پیش می‌آید و سارای چهارده ساله مجبور می‌شود خود به تنهایی کار را ادامه دهد.
من پیش از تو
من پیش از تو آن شب نتوانستم بخوابم. در اتاق قوطی کبریتی دراز کشیدم و به سقف چشم دوختم و تلاش کردم با دقت تمام دو ماه گذشته را براساس آن‌چه اکنون می‌دانستم، بازسازی کنم. گویی همه‌چیز تغییر کرده بود، تکه‌تکه شده و در جای دیگر آرام گرفته بود، به قالبی تبدیل شده بود که من شناختی از آن نداشتم.
خلیج نقره‌ای
خلیج نقره‌ای نمی‌دونین پایین اومدن و سقوط کردن چقدر آسونه. وقتی می‌فهمی که پایین پایینی و هیچ‌کی دور و برت نیست. مثل یه خواب می‌مونه که یهو نمی‌فهمی از کجا سر در آوردی. بعد یهو می‌بینی هیچ‌کی رو نداری که کمکت کنه یا حتا دلداری‌ت بده که آره می‌تونی برگردی و حرفاش یه نوری باشه تو قلبت که می‌شه برگشت. تو اون ...
رها در باد
رها در باد هر چیزی را که خوب است باید فورا قاپید. اگر چشم‌تان نتواند به قدر کافی ارزش چیزی را ببیند، پس لایق آن نیستید. دیزی به آن فرشته‌ها خیره شد، اکنون که دیگر شانسی نبود آن‌ها مال او باشند مشتاقانه می‌خواست‌شان. «گاهی سرنوشت برای ما چیزایی تو چنته داره که تصورشم نمی‌کنیم، فقط کافیه ایمان داشته باشیم که اتفاقای خوبی برامون ...
آخرین نامه معشوق
آخرین نامه معشوق عزیزترینم و تنها عشقم .پای حرفم هستم، به این نتیجه رسیدم که تنها راه پیش روی ما اینه که یکی از ما تصمیم بزرگی بگیره ... من به اندازه تو قوی نیستم. وقتی اولین بار تو رو دیدم, به نظرم خیلی شکننده اومدی‏‏‏‏‏‏‏‏ ‏کسی که باید ازش مراقبت کنم, ولی متوجه شدم کاملا در اشتباه بودم. تو یه زن قوی ...
مشاهده تمام رمان های جوجو مویز
مجموعه‌ها