نمایش‌نامه

روزهای بی‌پایان

(Days without end)

روزهای بی‌پایان در سال 1934 به چاپ رسید. این نمایش‌نامه بیانگر رویارویی انسان مدرن با مکاتب مختلفی است که هر یک با ارائه روایات خود از حقیقت، هویت یکپارچه انسان و یا توهم او از داشتن هویت یکپارچه را درهم می‌شکند. انسان مدرنی که سعی در منطبق نمودن ارزش‌های خود با روح زمانه دارد و همزمان گسست تام از باورهای قدیمی برایش دشوار است، چرا که دلهره گزینش درست همواره در او زنده است.

سبزان
9786001171857
۱۳۹۵
۱۲۸ صفحه
۴۶۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های یوجین اونیل
سفری طولانی از روز به شب
سفری طولانی از روز به شب مری: جیمی چشه؟ دوباره داشتی بهش غر می‌زدی؟ تو نباید همیشه اونو این‌جوری تحقیر کنی. اون تقصیری نداره. مطمئنم اونم اگه توی یه خونه واقعی بزرگ شده بود الان رفتارش به کلی متفاوت بود. (به آرامی به سمت پنجره سمت راست می‌رود.) تو هواشناس خوبی نیستی عزیزم. همه جا رو داره مه می‌گیره. به سختی می‌تونم سمت دیگه ساحلو ببینم. تایرون: ...
گوریل پشمالو (نمایش‌نامه در چند صحنه) نمایش‌نامه
گوریل پشمالو (نمایش‌نامه در چند صحنه) نمایش‌نامه اونیل با گوریل پشمالو، آنا کریستی، و نخستین آدم یک «سه‌تایی» (trilogy) به سبک و سیاق تراژدی‌های یونان باستان می‌سازد تا بگوید در قرن بیست (دهه بیست) تراژدی با شکل و درون‌مایه‌های رایج در تراژدی‌های یونان همچنان شدنی است. از این حیث، می‌توان او را، همانند استادش، ایبسن، سرگرم تجربیات نوین در ادبیات نمایشی و تئاتر دانست. اما آنچه گوریل ...
هوس زیر درختان نارون
هوس زیر درختان نارون هوس زیر درختان نارون که در رویا به اونیل الهام شده است از اوج احساسات وی سرچشمه گرفته و نمایانگر روح رنج کشیده اوست که در عرض سه سال به سوگ سه نفر از نزدیک‌ترین افراد خانواده‌اش نشست. در این نمایش‌نامه اونیل با عاریه گرفتن بخشی از مضامین نمایش‌نامه‌های یونانی از جمله اودیپوس، فدرا و مدئا و آمیختن آن با ...
پیش از ناشتایی و 3 نمایش‌نامه دیگر
پیش از ناشتایی و 3 نمایش‌نامه دیگر در نمایش‌نامه‌های کوتاه یوجین اونیل بذر تفکری پاشیده شده است که تمام عمر و در تمام آثارش دست از سر او برنداشت و آن از سویی کشیده شدن پرده پندار در پیش چشم آدم‌ها و از سوی دیگر دریده شدن این پرده و رویارویی آن‌ها با حقیقت عریان است. چیزی که هستی آن‌ها را به تباهی برده و در لحظه رویارویی از پا درشان ...
مرد یخین می‌آید
مرد یخین می‌آید هیکی: (با اوقات تلخی) خدایا،‌ تو کاراگاه احمقی هستی! فکر می‌کنی الان دیگه به زندگی اهمیت می‌دم؟ نه، کله‌پوک، دیگه هیچ امید واهی نکبت یا هیچ خواب و خیالی واسم نمونده! موران: (او را به سمت در راهرو هل می‌دهد.) راه بیفت!
مشاهده تمام رمان های یوجین اونیل
مجموعه‌ها