مجموعه داستان داخلی

فرشتگان بال ندارند

گاهی غزاله می‌دید دایی بهزادش، مرغ عشق مرده‌ای را از قفس درمی‌آورد تا توی باغچه چال کند و می‌گوید: «چه عمر کوتاهی داشتی زبون بسته!» بعد دمپایی‌کشان با پشت برجسته می‌رفت تا با بیلچه‌ای خاک را زیر و رو کند؛ این‌جور وقت‌ها بود که غزاله احساس ترسی توی گلویش داشت که شبیه بغض نبود.

چلچله
9786008625001
۱۳۹۵
۱۰۴ صفحه
۱۸۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ژیلا تقی‌زاده
ماه را نشانه بگیر
ماه را نشانه بگیر قاسم چگینی فکرش را هم نمی‌کرد این پیراهن آبی که خریده است تا بپوشد و از روستای سری‌کوه برود برای خواستگاری به روستای آبگرمک، آن‌قدر نونوار و آبی بماند که چند سال بعد، آن را به تن بکشد و برود بایستد جلوی خانه آق سید شاطر، کوچه قنات، میدان هفت‌تنان، محله لیاقت‌آباد، در جنوب غربی تهران. آبگرمکی‌ها به روستای دیگر ...
لباس آبی روی بند رخت
لباس آبی روی بند رخت اول من شهلا رو دیدم. نه، اول کاظم. یعنی اول من،‌ ولی چون کاظم اول گفت، بعدش بعد هر چی من می‌گفتم دنگی می‌زد تو سرم می‌گفت: ((غلط کردی.)) ولی خدا که می‌دونه که اول من دیدمش، خودمم تو دلم می‌دونم. تازه‌شم آدم که از دست داداشش ناراحت نمی‌شه. آخه من و کاظم دو قلوییم. اول من دنیا اومدم. اون‌وقت ...
به اندازه 1 نقطه
به اندازه 1 نقطه حالا دیگر بیشتر دوستانم و فامیل می‌دانند باز سرطانی هستم. می‌دانند این بیماری گران خیلی کشنده است و برای همین قرنطینه سفت و سختی دارم. هنوز پیش مامان هستم. حالم هی می‌ریزد به هم و هی آرام می‌گیرد. بلوز پشمی بابا تنم است که آن وقت‌ها می‌پوشید و در آخرین عکسش هم همین را به تن داشت. ولی نمی‌دانم چرا ...
من با 1 پریزاد دوستم
من با 1 پریزاد دوستم چشم‌هایش سوختند. بعد گرم شدند. دیگر آن سیب سرخ را ندید. صدای مردم را نشنید. پاهایش خم شدند و نشست. هفت عفریت دود شدند و رفتند هوا. سرش سنگین و سنگین‌تر شد. برای خواب. چهل روز گذشت و دکترها نتوانستند جهان را بیدار کنند. فرو رفتگی پهلوی راستش را بارها معاینه کردند. نمونه برداشتند. نه بخیه بود ، نه سوختگی ...
مشاهده تمام رمان های ژیلا تقی‌زاده
مجموعه‌ها