رمان ایرانی

"...آن روز مانا اولش نفهمیده بود که چرا تا گلبرگ رفت یکهو توی دلش خالی شد. توی حرف‌های‌شان، چیزی کلاف پیچ در پیچ ذهنش را نخ‌کش کرده بود و بعد وقتی گلبرگ رفت، مانا نخ را گرفت و هی کشید. گره‌ کلاف مدام کورتر می‌شد، اما سرنخ پیدا نمی‌شد..." "...دیگر باران نمی‌آمد اما باد سردِ بیرون با بوی برف، داغی سر و صورتش را فرونشاند. ساختمان را دور زد و گوشه‌ای از باغ ویران، دورتر از عمارت به کُنده‌ای مانده از درختی کهن، تکیه کرد. مدت‌ها همان‌طور یک‌بَری سر پا ایستاد. او که این را نخواسته بود. بعد از اخراجش، فقط مدتی سررشته را گم کرده بود و نمی‌دانست دارد با زندگی‌شان چه کار می‌کند. اما اگر جَنَمش را داشت باید به خودش یکی راستش را می‌گفت؛ سر‌رشته هنوز هم گم بود. خیلی وقت بود گم بود..." "مانا" روایت گم‌گشتگی شخصیت‌های رمان میان گذشته، حال و آینده است. داستان خاندانی که چندین نسل است سررشته از دست‌شان در رفته و شیرازه‌ پیوندشان سال‌هاست از هم گسسته. "مانا" بازمانده‌ خاندان در این ویرانه، پی خود می‌گردد.

قطره
9786001199097
۱۳۹۵
۱۸۸ صفحه
۱۲۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهرناز شیرازی عدل
شاید تنها راهش همین باشد
شاید تنها راهش همین باشد آهسته و پیوسته باید زیست، آهسته و پیوسته باید خواند، آهسته و پیوسته باید نوشت، تا خوانده شود مدام، آهسته و پیوسته باید رفت این راه را تا یابد دوام. داستان‌های این مجموعه در فاصله‌ سال‌های 89 تا 92 نوشته شد و بازنویسی آن‌ها تا سال 94 ادامه یافت. نویسنده خوشحال است که سرانجام، اقبال انتشار این نخستین مجموعه داستان ...
مشاهده تمام رمان های مهرناز شیرازی عدل
مجموعه‌ها