«برو به ونیز اسکورپیا را پیدا کن، سرنوشتت معلوم میشود....» آلکس رایدر در ونیز است و در جست و جوی رازی از زندگی خود که مدتها پنهان بوده؛ آیا پدرش واقعا تروریستی بیرحم بوده؟ اگر اینطور باشد، آلکس باید چه راهی در پیش گیرد؟ حقیقت در دل سازمانی مخفی به نام اسکورپیا است، اما هر چه آلکس به قلب این سازمان مخوف نزدیکتر میشود، درگیر عملیاتی بسیار بزرگ میشود که قرار است اتحاد میان بریتانیا و آمریکا را از بین ببرد و تمام دنیا را بیثبات کند. پنجمین ماجرای آلکس شخصیترین ماجراجویی او نیز هست. او باید انتخاب کند که آیا باز هم برای امآی 6، که او را به بازی گرفته بود و از پشت به او خنجر زده بود، کار کند یا خیر؟ آیا آلکس به اسکورپیا ملحق میشود و انتقام میگیرد؟