رمان خارجی

بعضی زن‌ها

آرچي مك‌لاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يك‌بار مي‌شنيد هرگز فراموش نمي‌كرد. صدايي صاف و محكم. كلمه‌ها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا مي‌كرد. آواز محزون و يكنواخت و بي‌پيرايه‌اش، چيزهايي را بيان مي‌كرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...

ليدا طرزی
9789643378363
۱۳۹۵
۲۴۴ صفحه
۸۴۱ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
در قلمرو مرگ
در قلمرو مرگ در قلمرو مرگ برگزیده‌ای از بهترین داستان‌های گوتیک (هول و هراس) و نیز مهم‌ترین زیر شاخه‌ی آن داستان‌های مرگ (ماکابر) همواره در طول تاریخ جذاب و پر خواننده بوده‌اند، علت اساسی ارائه‌ی این داستان‌ها فراتر از جذابیت آن‌ها است. خرده‌گیرترین منتقدان نخبه‌گرا نیز باور دارند بی‌فهم و خوانش ادبیات گوتیک نمی‌توانیم به کشف و درک راستینی از آثار سورئال، سمبولیستی و ...
10 سپتامبر
10 سپتامبر دیروز تلفن‌ات مرد. تنها آدم‌ها نیستند که می‌میرند... شماره‌های تلفن هم می‌میرند. هر کسی اعداد مهم در زندگی ‌اش را فراموش می‌کند: شماره پاسپورت، شماره پلاک آخرین ماشینی که خریده، شماره پلاک ماشین دوستش، مسافت زمین تا ماه و آمار مردم شهری که آنجا زندگی می‌کند. من نیز همان اعداد را فراموش کرده‌ام و به غیر از آن پنج رقم. ...
پرده نقره‌ای (گزیده بهترین داستان‌های کوتاه 3 دهه)
پرده نقره‌ای (گزیده بهترین داستان‌های کوتاه 3 دهه) از سال 1915 همه ساله مجموعه‌ای به‌گزین شده از داستان‌هایی که در نشریات تخصصی ادبی و حتی عمومی به چاپ می‌رسد، پس از طی مراحل خاصی از داوری تحت عنوان بهترین داستان های کوتاه آمریکایی انتخاب و منتشر می‌شود. مجموعه‌ای که پیش روی شماست از میان داستان‌های سه دهه‌ی گذشته انتخاب شده. داستان‌هایی که هر کدام حال و هوایی خاص ...
سرگذشت دختران
سرگذشت دختران خیلی وقت پیش ـ البته نه اون‌قدرا، همین چند سال پیش، قبل از این‌که چرخ‌‌دنده‌ها و اهرما و قرقره‌ها آینده رو از دل زمین بکشن بیرون و بیارن جلو چشم من ـ زیاد مهمونی می‌رفتم. تو یکی از این مهمونیا زن و شوهری بودن به اسم کریستا و ری. اونا با آدمایی که من کم و بیش باهاشون آشنا بودم، یا ...
صدایی از دیوار
صدایی از دیوار بچه که مرد، مادرم خرد شد، نه یک دفعه، بلکه تکه به تکه، مثل بشقاب‌هایی که یکی پس از دیگری از قفسه سقوط می‌کنند و خرد می‌شوند. هرگز نفهمیدم چه موقع اتفاق می‌افتد، به این ترتیب تمام مدت، در حالت انتظار، عصبی و بی‌قرار بودم. پدرم به شیوه متفاوتی خرد می‌شد. او سعی می‌کرد اوضاع را رو به راه کند. ...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها