رمان ایرانی

با عزیزجان در عزیزیه

چهار هم‌اتاق هر کدام روی تخت خود نشسته بودند و پرتقال‌ها را به طرف هم پرت می‌کردند. خانم مدبری با عصایش پرتقال‌ها را به طرف دیگران می‌فرستاد و آن‌ها با پایشان پس می‌فرستادند. زن‌ها از اتاق‌های دیگر جمع شده بودند کنار در و هرکدام کسی را تشویق می‌کردند و دست می‌زدند. بیشتر طرفدار خانم مدبری بودند. خانم صراف می‌گفت: «شما هم بیایید. داریم برای سنگ زدن به شیطان تمرین می‌کنیم.» «ایوالله خانم مدبری!» عزیز جان کوتاه نمی‌آمد. یکی در راهرو می‌گوید: «پیرزن‌ها با هزار سختی و مرارت اعمالشان را به کمک دیگران به جا می‌آورند و وقت برگشتن به همه پز می‌دهند که چطور زیارت کردند.» دیگری می‌گوید: «اعتماد به ‌نفس بالاست.» «جانشان هم در یاید دست از لاف زدن بر نمی‌دارند.»

ققنوس
9786002781338
۱۳۹۵
۱۷۶ صفحه
۱۹۸ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده فرخنده آقایی
۴ رمان Farkhonde Aghaii
دیگر رمان‌های فرخنده آقایی
از شیطان آموخت و سوزاند
از شیطان آموخت و سوزاند اولین شبی است که در اتاق مطالعه کتابخانه شبانه‌روزی فرهنگ‌سرای اندیشه می‌خوابم. ساختمانی چند طبقه در میان پارک قدیمی. بارها به این کتابخانه سر زده بودم، ولی تا امروز عصر نبودم. ظهر به سرم زد اگر بشود همین‌جا بمانم. به مطب دکتر آفتاندلیان برگشتم. از سودابه و شوهرش آقای فاطمی پنج هزار تومان قرض کردم بابت حق عضویت. حتما از ...
زنی با زنبیل
زنی با زنبیل گفت:« چقدر خوشمزه شده. یه شب دیگه هم درست کن. می‌خوام ببینم چطور درست می‌کنی یاد بگیرم.» گفتم:« به همین خیال باش تا خبرت کنم.» می‌خواست شب بمونه. گفتم:« هری خوش اومدی.» خیلی بهش برخورد. توقع نداشت. گفت:« یه چیزی می‌خوام بهت بگم، قبول کن. بیا زنم بشو.» گفتم:« بعد از اون آبرو ریزی که زنت منو از خونه بیرون انداخت چه توقع بی‌جا داری.» گفت:« حالا ...
جنسیت گمشده
جنسیت گمشده
مشاهده تمام رمان های فرخنده آقایی
مجموعه‌ها