رمان ایرانی

یکی از من

غلتی زدم و به یاد مانی هدایتی افتادم. همان مرد خوشتیپی که برای اولین بار وقتی برای گرفتن فشارش با اصرار مرا خواسته بود دیده بودمش. او هم گوشه‌ای از ذهنم را به خودش درگیر کرده بود. چرا؟ نمی‌دانستم. شاید چون هنوز هم هفته‌ای چند بار برای گرفتن فشارش به بیمارستان می‌آمد و تا من فشارش را نمی‌گرفتم، نمی‌رفت. آدم مرموزی بود. حرفی نمی‌زد و به جایش کلی سوال می‌پرسید. به شدت مغرور بود و اگر من سوالی می‌پرسیدم به شکلی می‌پیچاند.

علی
9789641930532
۱۳۹۵
۵۶۰ صفحه
۷۸۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های شادی منعم
عبور از پاییز
عبور از پاییز نمی‌دانم شاید هم برای اولین بار بود که افسار دلم را رها کرده بودم تا هر آن‌چه می‌خواهد حس کند. موهایش کمی بلندتر از حد معمول شده بود، صورتش تازه اصلاح شده بود و بوی ادکلن همیشگی‌اش مشامم را پر کرده بود. با خودم فکر ‌کردم چه می‌شد اگر من و حسام واقعا زن و شوهر بودیم؟
مشاهده تمام رمان های شادی منعم
مجموعه‌ها