توی قرچک یک هفته اول قرنطینه بودم، همه همینطورند؛ اعصابها داغون... خون جلو چشمها را گرفته... به راحتی میتوان آدم کشت یا کشته شد... همهجورش هم پیدا میشود؛ زیر حکمی، دزد، جانی، کلاهبردار، ورشکسته، دیهای، چکبرگشتی، قاچاقچی جز و بیشتریها خمار... جنس آن تو قیمت ندارد... فراوان هم هست! یک عده از این راه پول پارو میکنند...