مجموعه داستان داخلی

جیب‌های بارانی‌ات را بگرد

پیمان اسماعیلی مجموعه داستان جیب‌های بارانی‌ات را بگرد را برای اولین ‌بار در 1384 منتشر کرد. کتابی که نخستین اثر منتشر شده‌ این نویسنده است و توانست او را به عنوانِ داستان‌نویسی با ذهنیتی نوگرا به مخاطبان معرفی کند. این کتاب در جایزه‌ ادبی اصفهان تقدیر شده است و شاملِ هشت داستان است. داستان‌های این کتاب تفاوت‌های مهمی با داستان‌های کتاب‌هایی مانندِ برف و سمفونی ابری و همین امشب برگردیم دارد و به همین دلیل مخاطب با وجهِ دیگری از ذهنِ این داستان‌نویس روبه‌رو خواهد شد. اسماعیلی در این داستان‌ها عمدتاً تصویری از گم شدن و تنهایی را در وضعیت‌هایی بکر و گاهی خشن روایت کرده است. از مردی که طی فرایندی یاد زنش می‌افتد تا زن و شوهری که کارشان گوش دادن است به حرف‌های زوجی در همسایگی‌شان... مردگان نقش مهمی در اکثرِ داستان‌ها بازی می‌کنند و قهرمان‌های روایت به شکلی با این مردگان گم‌شده در زمان پیوند می‌خورند. اسماعیلی در بیشترِ داستان‌های کتاب تلاش می‌کند از عنصرِ غافلگیری استفاده کند تا مخاطبِ خود را در موقعیتی بهت‌آور قرار دهد. بهتی که در اعماقِ متن رقم می‌خورد و نشان دارد از پریشانی درونی آدم‌های او. اسماعیلی بی‌تردید یکی از بهترین داستان‌کوتاه‌نویسان روزگار ماست.

چشمه
9786002297082
۱۳۹۵
۱۰۴ صفحه
۲۰۷ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های پیمان اسماعیلی
نگهبان
نگهبان مردم از دیدنش می‌ترسند. از سر راهش کنار می‌کشند. نگاه‌شان را می‌دزدند. مردم سرمازده و کبود. توی سرمای زیر صفر بچه‌هایی را می‌بیند که روی پشت‌بام‌ها کنار سگی ایستاده‌اند و زل زده‌اند به او. با یک تا پیرهن کثیف پارچه‌ای. لباس، چسب تن‌شان شده و لرزیدن‌شان از پشت پارچه‌های چرک گرفته پیداست. سگ‌ها هم پارس می‌کنند. هر وقت که می‌آید ...
نگهبان
نگهبان مردم از دیدنش می‌ترسند. از سر راهش کنار می‌کشند. نگاه‌شان را می‌دزدند. مردم سرمازده و کبود. توی سرمای زیر صفر بچه‌هایی را می‌بیند که روی پشت‌بام‌ها کنار سگی ایستاده‌اند و زل زده‌اند به او. با یک تا پیرهن کثیف پارچه‌ای. لباس، چسب تن‌شان شده و لرزیدن‌شان از پشت پارچه‌های چرک گرفته پیداست. سگ‌ها هم پارس می‌کنند. هر وقت که می‌آید ...
برف و سمفونی ابری
برف و سمفونی ابری بابا با سمانه حرف زده به گمانم. پرسید می‌خواهم خودم را آواره کجا کنم توی آن زمهریر؟ گفتم باید بیایم دنبال تو، نمی‌فهمد. گفت شش ماه است نامه نداده‌ای. از کجا معلوم هنوز همان‌جا باشی؟ خیلی شده، نه؟ هنوز همان‌جایی؟ توی همان اتاقی که عکسش را فرستاده بودی، با کاغذ دیواری‌های صورتی؟ روبه‌روی همان دریاچه یخ‌زده‌ای که دختر و پسرها رویش ...
همین امشب برگردیم
همین امشب برگردیم زبان فارسی ...
مشاهده تمام رمان های پیمان اسماعیلی
مجموعه‌ها