انگار به صلیبم کشیده و به دیوار میخکوبم کرده بودند، ذرهای قدرت حرکت کردن نداشتم. او آنجا بود... در اتاق سابق من... و حالا آنجا بدون من چه میکرد؟ با تمامی آشفتگیاش جذاب بود یا من او را جذاب میدیدم. چه فرقی میکرد، به نظر من که مرد جذابی بود. آیا او هم در همین اول صبح که مثل جن بو داده مقابل چشمانش سبز شده بودم، مرا زیبا یا جذاب میدید؟ منی که خودم را زیبا نمیدانستم!