رمان خارجی

1 اتفاق مسخره

وقتی تصاویر مختلف از پیش چشمش می‌گذشت، قلبش از جا کنده می‌شد. درباره او چه می‌گفتند؟ چه فکری می‌کردند؟ با چه رویی می‌خواست پا به اداره‌اش بگذارد، وقتی می‌دانست تا یک سال دیگر هم چه پچپچه‌ها پشت سرش خواهند کرد، چه بسا تا ده سال دیگر، چه بسا تا پایان عمرش. حکایت او را مثل لطیفه‌ای نسل به نسل نقل می‌کردند. بی‌تردید خود را مقصر می‌دانست. هیچ توجیهی برای اعمالش پیدا نمی‌کرد و از آن‌ها شرمسار بود. یک اتفاق مسخره در سال 1862 منتشر شد. این آخرین داستانی بود که داستایفسکی به تأثیر از نخستین استادش، گوگول، نوشت. داستانی همتراز شکارهایی چون «شنل» و «بلوار نفسکی».

ماهی
9789649971728
۱۳۹۶
۹۶ صفحه
۳۶۸ مشاهده
۰ نقل قول
فئودور داستایوفسکی
صفحه نویسنده فئودور داستایوفسکی
۷۰ رمان فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی نویسندهٔ مشهور و تاثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های داستایوسکی ارائه کردند. اکثر داستان‌های وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است، عصیان زده، بیمار و روان پریش. ابتدا، برای امرار معاش، به کار ترجمه پرداخت، و آثاری چون اوژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر شیلر را ترجمه کرد.
دیگر رمان‌های فئودور داستایوفسکی
رویای مرد مسخره
رویای مرد مسخره من فقط می‌توانستم زمینی را که ترک کرده بودم دوست بدارم. زمینی که وقتی با ناسپاسی در قلبم شلیک کردم از خون من رنگین شد، هرگز نمی‌توانم نسبت به آن بی‌علاقه باشم. شبی که ترکش می‌کردم احساس کردم حتی بیشتر از همیشه دوستش دارم. آیا در کره جدید نیز درد و رنج وجود دارد؟ در کره ما فقط با درد ...
همیشه شوهر
همیشه شوهر
رویای آدم مضحک
رویای آدم مضحک به دقت وراندازش کردم. در ظاهرش چیز خاصی بود که آدم اگر حواسش هم نبود بی‌اختیار نگاهش به طرف او برمی‌گشت و به چنان خنده‌ای می‌افتاد که دیگر نمی‌شد جلوی آن را گرفت. این اتفاقی بود که برای من هم افتاد.
جنایت و مکافات
جنایت و مکافات تئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی فرزند پزشکی تهیدست در سال 1811 در مسکو چشم به جهان گشود و به عنوان مهندس فنون نظامی وارد ارتش شد. ولی مدتی پس از آن به‌خاطر علاقه‌ای که به نویسندگی داشت از ارتش کناره‌‌گیری کرد. نخستین داستان او با عنوان بیچارگان در سال 1846 موفقیت او را تثبیت کرد. بزرگ‌ترین رمان‌های او که طی سال‌های 1866 ...
رویای عمو جان
رویای عمو جان زینا، من شب‌های درازی را بی‌خوابی کشیدم، شب‌های وحشتناکی بود و در طول این شب‌ها من روی این تخت افتاده بودم و فکر می‌کردم، وخیلی فکر می‌کردم و سرانجام به این نتیجه رسیدم که بهتر است بمیرم،‌ به خدا قسم بهتر است!... زینا جان، من به درد زندگی نمی‌خورم! زینا گریه می‌کرد و بدون حرف زدن دست‌های بیمار را می‌فشرد، ...
مشاهده تمام رمان های فئودور داستایوفسکی
مجموعه‌ها