دیکنز تاریخ انقلاب فرانسه توماس کارلایل (1873) را از قفسه کتابهای خود بیرون میکشد، کل آن را هضم میکند، و آنگاه به نگارش کتابی مبادرت میکند که به تعبیر جی جی چسترتون (و بسیاری دیگر، بعد از خواندن کتاب)، «انقلاب فرانسه» دیکنز است، کتابی که روایت آن در مقایسه با اثر کارلایل، به واقعیت انقلاب فرانسه نزدیکتر است. کماند آثاری که چگونگی روایت زندگی در آن روزهای تاریخی، با اثر دیکنز برابری کنند؛ «چرا که انقلاب فرانسه با همه خونهایی که در آن ریخته شده و سیاهیها و تیرگیهایی که به بار آورده، روح والایی را پرورده» و دیکنز به شیوه پیشین خود، با کشف چنین روحهای والا، حس و درک خود را از زمان گرفته و با عشق درباره آن نوشته است. اما حکایت دو شهر شبیه هیچ یک از آثار دیگر دیکنز نیست. لندنی که در ان وجود دارد، به شکلی ترسناک آرام است، وقایعی را در ان سوی آب پشت سر میگذارد، و نسیمی که در خیابانهای آن میوزد. تب و تاب تقریبا چشمگیری جمعیتی را که «کارماکنول» میخوانند و میرقصند، با خود میبرد؛ و در پاریس تبآلود آن، صدای غژغژ و جیرجیر ارابهها بیشتر از ورورو زنانی است که در پای «خانم گیتوین» بافتنی میبافند؛ و در بالای تمامی بافتنیها، شخصیت برجسته سیدنی کارتن، آرام، مسلط، و موشکاف اما بیاعتنا، رشته پیوند داستان در این دو قلمرو است.