معمولا در روابط بین آدمها وقتی قرار است پای عشق در میان باشد هیچکس قاضی عادلی نیست، هیچکس! آن هنگام که باید از میان کلمات و گفتهها پی به درون یک رابطه نیمبند ببریم فقط گوشهای از قصه را دیده و شنیدهایم و این برای داوری کافی نیست! هر آدمی پر است از گذشتههای خوب و بد که نمیتوان به او عشق را آموخت چون آموختنی نیست مثل آن است حس عشق در وجود آدمی غریزهای است همچون پرواز برای پرنده فقط باید امکان بروز و رشد بیابد و گرنه سالها در کنار هم ماندن و سر بر بالین هم نهادن نه تضمینی است برای عشق و نه گواهی بر استمرار زندگی شاید هم یک روز، یک نفر با آمدنش بر هم بریزد آن پایههای سست شده سالیان را و هیچکس هم نداند که چرا و چگونه همه آن سالهای بهاری به فراموشی سپرده شد و شد آنچه نباید میشد!