اسکار وایلد در یک تراژدی در فلورانس داستان عشقی میان بیانکا، همسر یک بازرگان خردهپا، و شاهزادهای جوان را که در قرن شانزدهم در فلورانس ایتالیا رخ می دهد به نمایش درمیآورد... بیانکا دختری جوان، زیبا، اما فقیر است که از فقر، همسر بازرگانی خردهپا میشود که از او مسنتر است. بیانکای جوان و زیبا، نومید از کلامی عاشقانه از سوی مرد خود در جستوجوی ذرهای عشق، چشم به شاهزاده جوان و خوشگذران فلورانسی دارد... و اما سالومه، افسانهای است کهن، روایتی باستانی، روایت عشق، داستان شرارتها، گناه و ترس. روایت دوشیزهای جوان، زیبا و پاکدامن که زیبایی و اشتیاق دوشیزگیاش با ترس و مرگ همنشین میشوند. او که دل از فرمانده جوان و عقل از هرود، حاکم یهودیه، برده، خودشیفته یوحنا میشود...