رمان ایرانی

شوفار

شنبه بود. نانه گفت می‌رود کنیسای ملایعقوب. من هم هوا برم داشت بروم سر مزار کمال‌الدین اسماعیل. دیوار به دیوار کنیساست. شعرهایش را گاهی برایم می‌خواندی. صبحانه خورده و نخورده راه افتادیم. تمام کوچه پس‌ کوچه‌های جویباره را قدم زدیم. هوای صبحگاه حالمان را جا آورد. بعد نانه رفت داخل کنیسا و من هم همان‌جا کنار دیوار و از لای میله‌ها، به سنگ قبر شاعر خیره شدم. یاد روزی افتادم که شال و کلاه کردیم و آمدیم همین‌جا، یک دستم میله را چسبیده بود و پیشانی‌ام را همان‌طور چسبانده بودم به میله‌های عمودی و زل زده بودم به سنگ قبر. دستت را گذاشتی روی دستم و نگاهم کردی... به رویم لبخند زدی و گفتی: - مها تو تنها نقطه دوست داشتنی زندگی منی!

9786007507261
۱۳۹۶
۳۲۶ صفحه
۳۵۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مریم فولادی
گوشه‌های پنهان
گوشه‌های پنهان آن روز فهیمه خانم آمده بود که دیگر واقعا از ته و توی قضیه سر در بیاورد. این روزها بود که بیشتر به یاد خانواده‌ام می‌افتادم و از زن دایی بیشتر دلگیر می‌شدم. چه طور می‌شد اگر همراه شیری که به من داده بود و لطف بزرگی که در حقم کرده بود، بهم می‌گفت بهش بگویم مادر و دهن ...
سکوت عشق
سکوت عشق باورم نمی‌شه انگار سر من معامله کرده بودند! می‌خواست غرور و سرسختی‌اش را به رخم بکشد. می‌خواست به من و خودش چه چیزی را ثابت کند!؟ او را نمی‌دانم، اما من از همان اول با عشق شروع کردم و برای اثبات حرفم به او، تاوان سنگینی دادم، تاوان خیلی چیزها که اصلاح نخواهد شد و هرگز به دستشان نخواهم آورد.
مشاهده تمام رمان های مریم فولادی
مجموعه‌ها